تفاوت ازدواج و عشق ...
شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق یعنی همین! "
شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین.............
این مطلب رو در چند وبلاگ دیدم و آوردمش. نمیدونم نویسندش کیه اما این داستان یه داستانه و یه برداشت شخصی از دو موضوع
ازدواج و عشق هرکدام یک موضوع هستند.... مقایسه ی آنها، مثل مقایسه ی هندوانه و خیار، به راحتی ممکن نیست...
حکایت آن کسی که در چاه افتاد
چه کسانی سقوط می کنند، آیا آن کسی که در یک خیابان صاف و با علامت های استاندارد حرکت می کند امکان دارد بیشتر در چاه سقوط کند یا آنکه در یک بیابان تاریک و مملو از حفره و دره و چاه حرکت می کند.
همه ما روزانه با حوادث مختلفی روبرو می شویم چه برای خودمان و چه برای دیگرانی که می شناسیم یا نمی شناسیم. صفحات حوادث روزنامه ها و مجلات همواره با انواع مطالب مختلف آکنده شده اند. مردی که دزدی کرد و گرفتار شد. زنی که شوهرش را بخاطر یک مرد دیگر کشت. جوانی که سرقت مسلحانه کرد. ولی آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده ایم که چرا اینگونه می شود؟ چگونه است که انسانهایی که از نهاد پاک به وجود می آیند ناگهان بعد از چند سال در یک همچو ورطه هایی گرفتار می شوند. حدیثی از پیامبر گرامی اسلام هست به این مضمون که خارهای کوچک در مسیر زندگی انسان، بیش از موانع بزرگ سد راه می شوند. کم نبوده اند اشخاصی که با وجود رعایت اخلاقیات مختلف در یک نکته خاص دچار مشکل می شوند. نماز و روزه ای که ترک نمی شده، شخص را از سقوط به جهنم ربا دور نگه نداشته است و همچنین نیکی به پدر و مادر باعث دور شدن از چاه گناهانی مانند ظلم به دیگران نشده است. آنچه که واضح است این است که بن بستهایی که در انتهای هر گناه وجود دارد، از راه خاصی شروع می شود. قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. هیچوقت قطره قطره جمع نمی شود تا یک جنگل به وجود آید. بلکه گیاه به گیاه جمع شود تا یک جنگل به وجود می آید. قتل نفس، از یک نقطه قبل از آن شروع می شود و نقطه قبلی هم از نقطه قبلتر. شاید یک قتل در اولین مرحله از آنجایی شروع می شود که شخصی نمی تواند مقتول را به صورتی که می خواهد تغییر دهد. معمولا یک شخص کشته می شود زیرا تحت دستور قاتل خود قرار نمی گیرد. زنی که توسط شوهرش کشته شده، بخاطر این بوده که بارها شوهرش از او خواسته تا فرمانبردارش باشد اما او گوش نمی کرده. و فرمان نبردن زن از شوهر هم بخاطر این بوده که شوهر نظر زن را جلب نمی کرده و اینکه شوهر به نظر زن توجه نمی کرده این بوده که زن در خانواده اش، از شوهرش بد می گفته و ....
دنیا چقدر می ارزد
مناظره دیشب جنابان کروبی و موسوی خیلی مرا به فکر فرو برد. البته برکت زیادی برایم داشت زیرا بیشتر سوالاتی که درباره اوضاع بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام به ذهنم رسیده بود یکی یکی پاسخ داده شد. از این به بعد در روضه ها بیشتر گریه خواهم کرد نه بخاطر بد بودن صحابه بلکه بخاطر مظلومیت ائمه.
دیگر تعجب نخواهم کرد از انسانهایی که با وجود زنده بودن پیامبر برایش نسخه می پیچیدند و خود را بالاتر می دیدند.
دیگر تعجب نخواهم کرد از کسانی که متن قرآن و فرزند پیامبر و قرآن ناطق و توصیه های رسول الله را پیش چشم داشتند ولی دنیا پیش چشمشان پررنگ تر بود
دیگر تعجب نخواهم کرد از صحبت جناب کروبی که در این دنیا کارهای زیادی هست که می توانیم انجام دهیم
و البته فقط برای دنیا و نه آخرت.
خدایا متشکرم که گره های تاریخی را برایم گشودی. نمازهای شکر را اگر هر روز ده بار به جای آورم برای این دانش و آگاهی، کم است.
جنابان کروبی و موسوی، از شما هم متشکرم.
پ.ن.
امروز صبح از بی خوابی بعد از اذان نشستم و کمی از یک مستند تاریخی را دیدم. به نام قلبها و ذهنها.Hearts and Minds درباره کارهایی که آمریکا در ویتنام انجام داد و همه از اولین سفینه روسها شروع شد.
اسپوتنیک به فضا رفت و باعث سرافکندگی آمریکا شد که چرا اول نشده اند. تنها راه چاره ای که به ذهن ترومن ریس جمهور وقت آمریکا رسید، احیای روحیه مردم آمریکا از طریق پیروزی در یک جنگ بر علیه روسها بود و ویتنام بعنوان محمل انتخاب شد. مردم متقاعد شدند که به جنگ روسها در ویتنام بروند، با یک دروغ که گفته شد؛ تمام مشکلات را حل کرد.دروغی که گوینده اش با قدرت آنرا به زبان راند.
اکنون سالها از آن دوران می گذرد و ترومن را به عنوان یک دروغگو می شناسند. هرچند در زمان خودش حماسه ساز بود ولی اکنون که پرده ها کنار رفته، فقط یک دروغگو به جای مانده است.
بعضیها می گویند احمدی نژاد دروغگو است. اگر باشد، بازهم به او رای می دهم زیرا با دروغ می خواهد امید را در دل من بکارد خیلی بهتر از کسانی که به قول رهبر (نقل به مضمون) دروغهای سیاه به زبان می رانند تا مردم را نا امید کنند تا مدتی بر صندلی بنشینند. به امام هم دروغ گفتند، اورا پیرمرد خطاب می کنند، دزدی هم می کنند، خیانت هم می کنند، زندانی هم می کنند، اذیت هم می کنند فقط بخاطر دنیا.
دنیای هر انسان، نهایتا صد سال است، بعد از آن باید ملیاردها سال رو در روی اعمال و افکار و همنشینان خودش یا نسیم بهشت و از هرچه بخواهد، بنوشد و یا پتک بر سرش بکوبند و زقوم به او بنوشانند.
شاه سلطان حسین ها منتظر باشند.
حضور مردم در سخنرانی دکتر احمدی نژاد دیروز و پریروز: تبریز و اصفهان نشان داد که مردم به دروغهای ایشان بیشتر اعتماد دارند
محمد بیاگوی بشکاف، وسیله ای مفید برای شکافتن دوخته های ناساز، اسرار مخفی شده و قلبهای متورم از بار گناه!!! |