حکایت آن کسی که در چاه افتاد
چه کسانی سقوط می کنند، آیا آن کسی که در یک خیابان صاف و با علامت های استاندارد حرکت می کند امکان دارد بیشتر در چاه سقوط کند یا آنکه در یک بیابان تاریک و مملو از حفره و دره و چاه حرکت می کند.
همه ما روزانه با حوادث مختلفی روبرو می شویم چه برای خودمان و چه برای دیگرانی که می شناسیم یا نمی شناسیم. صفحات حوادث روزنامه ها و مجلات همواره با انواع مطالب مختلف آکنده شده اند. مردی که دزدی کرد و گرفتار شد. زنی که شوهرش را بخاطر یک مرد دیگر کشت. جوانی که سرقت مسلحانه کرد. ولی آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده ایم که چرا اینگونه می شود؟ چگونه است که انسانهایی که از نهاد پاک به وجود می آیند ناگهان بعد از چند سال در یک همچو ورطه هایی گرفتار می شوند. حدیثی از پیامبر گرامی اسلام هست به این مضمون که خارهای کوچک در مسیر زندگی انسان، بیش از موانع بزرگ سد راه می شوند. کم نبوده اند اشخاصی که با وجود رعایت اخلاقیات مختلف در یک نکته خاص دچار مشکل می شوند. نماز و روزه ای که ترک نمی شده، شخص را از سقوط به جهنم ربا دور نگه نداشته است و همچنین نیکی به پدر و مادر باعث دور شدن از چاه گناهانی مانند ظلم به دیگران نشده است. آنچه که واضح است این است که بن بستهایی که در انتهای هر گناه وجود دارد، از راه خاصی شروع می شود. قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. هیچوقت قطره قطره جمع نمی شود تا یک جنگل به وجود آید. بلکه گیاه به گیاه جمع شود تا یک جنگل به وجود می آید. قتل نفس، از یک نقطه قبل از آن شروع می شود و نقطه قبلی هم از نقطه قبلتر. شاید یک قتل در اولین مرحله از آنجایی شروع می شود که شخصی نمی تواند مقتول را به صورتی که می خواهد تغییر دهد. معمولا یک شخص کشته می شود زیرا تحت دستور قاتل خود قرار نمی گیرد. زنی که توسط شوهرش کشته شده، بخاطر این بوده که بارها شوهرش از او خواسته تا فرمانبردارش باشد اما او گوش نمی کرده. و فرمان نبردن زن از شوهر هم بخاطر این بوده که شوهر نظر زن را جلب نمی کرده و اینکه شوهر به نظر زن توجه نمی کرده این بوده که زن در خانواده اش، از شوهرش بد می گفته و ....
محمد بیاگوی بشکاف، وسیله ای مفید برای شکافتن دوخته های ناساز، اسرار مخفی شده و قلبهای متورم از بار گناه!!! |