بسم الله الرحمن الرحیم
عطر – فیلمی درباره تطهیر علم بدون اخلاق
مطمئن نیستم که شما این فیلم سینمایی را دیده باشید و اگر هم ندیده اید و در جرگه متعهدین نیستید، سعی کنید به سراغش نروید. من از دیدنش بیشتر پشیمان شدم و کمی هم راضی. رفتار انسانهای غیر معصوم و عواقب آنها که روی زمین رخ بدهد، معجونی از خوبی و بدی است. عیبی هم ندارد، خصلت انسان و خاصیت زمین غیر از این نیست. قرآن درباره شراب می گوید: که در آن منافعی هست ولی ضررش بیشتر است و بنابراین حرام است. ابزار و مقیاسی که از این آیه به دست مسلمان حقیقی می رسد این است که هرچه را ضرر بیش از نفع باشد؛ حرام است.
مادامی که روی این بازار مکاره درحال داد و ستد هستیم، خدا راضی نیست که کلاه سرمان بگذارند یا بگذاریم. کارهایی را برای ما مباح اعلام کرده، یعنی که میزان ضرر به نفعش یکیست، بعدش انگار که کاری انجام نداده ایم. کارهایی هم هست که مکروه است؛ ضررش کمی بیش از منفعتش است و حرامها که کفه ترازوی ما را را بیشتر به سمت جهنم میل می دهند بخاطر چربش بیش از اندازه ضرر بر نفع. در کنار اینها، واجبات هستند و مستحبات که سرازیرمان می کنند به سمت بهشت. جایی که خدا از ما راضی تر است. در آنجا به بعضی ها حور، قصور و غلمان می دهند و تعداد معدودی هم رضوان ، قرب، قاب قوسین و حتی نزدیکتر نصیبشان می شود! خوش به حالشان!.
افتخار ما مسلمانان این است که کتاب آسمانی ما مملو از آیاتی است که امر به علم و دانش و اخلاق کرده است. همه قرآن خوانها، بارها به این آیات قرآن برمی خورند که می گوید: و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه... همین دو فعل، کار همه ما را تمام می کند، خلاص. تزکیه و تعلیم که خدا به بندگانش هدیه می دهد. ولی نکته مخفی این آیه مهمتر است. تقدم تزکیه اخلاقی بر تعلیم علوم.
حالا اگر اینطور نباشد چه می شود؟ مثلا ترتیب، عکس شود؟ یا اینکه اخلاق کاملا حذف شود!.
بحثی که سالهاست میان اخلاق گرایان و علم گرایان وجود داشته و خواهد داشت. اخلاقیون می گویند، علم، در دست انسان، بدون اخلاق، مانند تیغ در دست همان زنگی مست معروف است، هر زنده ای را می میراند، ولی در دست یک پزشک متعهد، ابزار زنده کردن مردگان است. دار و دسته عالمان بی اخلاق هم می گویند، اخلاق، دست و پاگیر است، از پیشروی علم جلوگیری می کند و انسان را در جهل قرون وسطایی دوباره گرفتار می سازد.
این دو دیدگاه مخالف، در فیلم سینمایی "Perfume" مطرح شده است. در این فیلم، قهرمان داستان، یک جوینده علم با استعداد بالاست. در حرفه ی خود از استادان پیر و کهنه کار نیز پیش تاخته است اما جنایتکار است. او بخاطر رسیدن به علمی که هم خودش را ارضا کند و هم باعث ارضای همه شود، حاضر می شود تا جان دختران جوان را بگیرد. آنهم بصورت دستچین شده. دخترانی که همه باید سمبل زیبایی و شادابی باشند. هدف چیست؟ به این منظور که به زیبایی و شادابی آنها قابلیت ذخیره شدن بدهد و در هر زمان بتوان از آنها استفاده کرد در جهت مصالح انسانی. اما آیا این موضوع، مجوزی برای کشتن و گرفتن جان است؟ نویسنده، تصمیم را به عهده بیننده و خواننده می گذارد.
بقیه این متن شاید فقط برای کسی که فیلم را دیده باشد قابل استفاده، بنابراین از کسانی که آنرا ندیده اند پوزش می خواهم.
قهرمان داستان در این فیلم چند بار تکرار می کند که به این دختران احتیاج داشته، و می خواسته که کاری کند تا زیباییشان همیشه در دسترس باشد. اما به نظر شما، آیا اینکار با زنده نگه داشتن دختران، ممکن نبود؟ البته که می شد.
اما قهرمان داستان، نمی توانست اینکار را بکند. او اخلاق نیکو را نمی شناخت. در جایی بزرگ شده بود که نهایت اخلاق، احترام به قویتر از روی ترس بود برای زنده ماندن. جایی که کودکان زیر 8 سال، به راحتی و به دلایل واهی، حاضر به کشتن یک نوزاد می شوند. مادری که کودکش را به میان زباله ماهی ها و کرمهای داخل آن دقیقا پرتاب می کند تا مشتری اش نفهمد و معامله را برهم نزند. صاحب کاری که ورزیدگی جسمانی و فعال بودن هوش کارگر، برایش ضرر است. قهرمان داستان، در جایی زندگی می کند که هیچ منطق اخلاقی در آن منطقه رعایت نمی شود. کسی به او نگفته که وقتی که جلوی تنفس یک نفر گرفته شود، شخص می میرد و هنوز نمی داند اجازه ندارد به هر دلیل، جان یک نفر دیگر را بگیرد.
همه اینها، باعث می شود که قهرمان، نداند چگونه باید با دیگران رفتار کند و ما بعنوان بیننده، به او حق می دهیم که اینگونه باشد، زیرا استادی نداشته که به او اخلاق بیاموزد.
محیط از او شخصیتی می سازد که کاملا بدون رحم و شفقت است. اما خدا به او یک موهبت داده است، موهبتی که می تواند از او یک فرشته بسازد، کسی که پارسا و بی دین به او تعظیم کند. اما او نمی داند چگونه باید این اسب سرکش را رام کند. دقیقا رام کردن اسب وحشی علم و کنجکاوی فقط و فقط از اخلاق می آید. این اخلاق است که لگام بر او می بندد تا به دیگران آسیب نرساند و مهمتر اینکه به صاحبش سواری مفید بدهد و به مقصد از پیش تصمیم گرفته شده برساند.
او فقط به خاطر علم و لذت اکتشاف، بردگی و شاگردی را قبول کند، و بخاطر همان علم، جان لطیف ترین موجودات عالم را به سادگی می ستاند. زیبایی آنها را از هم می درد و از آنها مرده می سازد. همه و همه به خاطر علم.
داستان، اجرای خوبی دارد و حقیقتا انسان را به جایی می رساند که باید تصمیم بگیرد آیا با علم بدون تزکیه موافق است یا مخالف.آیا حرکت تدریجی در مسیر دانش همراه با اخلاق را قبول کنیم و یا حرکت سرسام آور علمی با مقداری تلفات انسانی؟
بمبهای اتمی به خاطر علم ساخته شدند، از نظر علمی آزمایش شدند. پرتاب کنندگان آنها، تا آخرین لحظه عمر از این کار راضی بودند که سهمی در علم و دانش و پایان سریع جنگ داشتند، هرچند غیر اخلاقی. در حدود 300 هزار نفر در یک لحظه کشته شدند و نوادگان بازماندگان نیز بعد از 50 سال هنوز تاوان می دهند. ولی سازندگان و کاربران آن بمبها هنوز از کار خود پشیمان نیستند، حتی به قدر ارزن، زیرا علم بدون لگام، نفعش بیشتر است.
علم بدون اخلاق، تیغی بر کف زنگی مست است.
محمد بیاگوی بشکاف، وسیله ای مفید برای شکافتن دوخته های ناساز، اسرار مخفی شده و قلبهای متورم از بار گناه!!! |