پيام
+
اين هم احتمالا يه كاغذ هستش كه عكاس دستش گرفته تا اون خانم از روش بخونه!!!! دوستان شوخي كردم. به دل نگيريد. من هم خيلي چيزها نميدونم و بلد نيستم. مهم اينه كه بخوام ياد بگيرم

نسيم سحر
88/8/22
.: مهديار :.
بازيگر و نور پرداز با هم دوست شدن در اين صحنه ؟؟؟ ...
*ماه بانو*
نه..فكر نكنم....؟
محمد بياگوي-3
ميدونيد اون عكس قبلي كه باعث دعوا شد منو ياد حكايت مولانا درباره انگور انداخت.... جناب يزدي حتما بخاطر دارن.
sajede
جريان درخت انگور چيه؟
محمد بياگوي-3
چندتا درويش از مليتهاي مختلف يه پولي به دستشون ميرسه وبعد همه باهم دعوا ميكنن كه چي بخرن.. اولي ميگه انگور، دومي ميگه عنب سومي ميگه ... خلاصه دعواشون ميشه بعد يه دانشمندي مياد و مشكلشون رو حل ميكنه. بهشون ميگه همه شما يه چيز ميخواين ولي به زبونهاي مختلف. بعد ميگه كه بيشتر دعواهاي انسانها سر چيزهاي الكي پلكي هستش!
الهام بانو
چه داستان جالبي... چقدر هم مفصل و ادبي بود!
الهام بانو
از مولانا بود ديگه؟؟؟؟
صادق ميگلي-2
سومي ميگه استافيل
محمد بياگوي-3
بله جناب مولانا البته خيلي اديبانه بيان كرده بودن ولي من امروزيش كردم در حد ادبياتم. ايول شبخيز.
نسيم سحر
جالب بود داستانش واقعا كه همه ي ما انسانها بدنبال يك چيزيم ولي طرز بيان خواسته ها با هم فرق مي كنه..