وبلاگ :
بشكاف
يادداشت :
طريقت آسان گرايان
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
موسا
بشکاف تيز عزيز، بدون چرائي کمترين چگونگي هم قابل تحمل نيست چه رسد به اونجا. اميد که نباشد حتي آرزو را هم نمي توان، شقايق باشد يانه.
اين اديتور مزخرف تحمل زندگي را سختتر هم کرد.شکافي که زده اي خراش است.تو هم آسانترين راه را در تحليل و نقد رفتي و سوژه را متهم کردي. فهميدن مردم هنر است و آدم فقط خودش را مي فهمد. پس بايد با سوژه طي طريق کني. اگر امر دائر بين رنج و آرامش ابدي بود انتخاب آرامش آيا آسان گيري است. قطعاً زنده ماندن خودآزاري است. طبيعت مي زايد و انسان ها مي رنجند و مي ميرند . اگر تو بودي قصه را چگونه مي بستي ؟ اين قصه اصلا تعليقي دارد . تا اشکال برنامه را نفهمي نمي تواني حلش کني . اگر آن زن نوعي هم مثل امثال تو دنيا را مي فهميد قطعا انتخاب ديگري داشت
پاسخ
سلام عليکم، دوست هميشگي و مدير سابق... من با اين نوشته به تکنيک خوبي رسيدم، يکي اينکه اگر بد بنويسم، حتما جواب خواهم گرفت... جدا از شوخي، طريقت بشکاف اين است که حتي خراش هم نزند. فقط بافته ها را از هم مي درد. من توانايي نقد هنري ندارم، در حال حاضر و فقط از نظر شخصيتي، اين زن و اطرافيانش را نقد کرده ام. مثل وقتي که اين داستان را در يک روزنامه خوانده باشم. قصد توجيه ندارم و مي دانسته ام که بعد از نوشتنش، بايد منتظر اين نوع نظرات باشم. الحمد لله که يکبار ديگر هم پيش بيني هايم درست شد، با اين يکي ميشود دوتا. اما بعد؛ اين قصه نبود. حتي اگر هم تخيل نويسنده بوده باشد، من آنرا قبول ندارم. اين واقعيت بود و رخدادش هم برايم عجيب نبود. ولي بين خودمان باشد، آنچه برايم سنگين است، ماجراي مادر دکتر حسابي و آن فداکاريها و مديريت عجيبش در آن شرايط سخت و طافت فرسا بود که فراتر از تخيل است. اگر قرار باشد روزي از مادران ايراني تجليل به عمل آيد، ترجيح مي دهم ايشان را سمبل مادران زميني ايراني و زميني معرفي کنند. اما اين زن، دنيا و رفتار زميني را برايم جور ديگري نشان داد. متشکرم از اينکه حساسيت شما را برانگيختم. من اين زن را نقد نکردم. کساني که بايد به او مي آموختند را نقد کردم و جامعه را و بقيه را. فکر نکنم در آن دنيا خدا هم با او کار خاصي بکند زيرا در حد دانش و آگاهي اش رفتار کرده است. نقد من درباره انسان است که چرا بايد در بهشت زندگي کند و به فکر خودکشي بيفتد. حقيقتا بهشت، دربرابر کساني که در کويرهاي خشکيده زندگي مي کنند. اما انگار، آدميزاد، هميشه مي تواند براي فرار کردن از تکليف و مسئوليت بهانه بياورد. بازهم متشکرم از اينکه مرا قابل دانستيد.