• وبلاگ : بشكاف
  • يادداشت : طريقت آسان گرايان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام عليكم

    كاش در اين ماه رمضان لايق ديدار شوم

    سحري با نظر لطف تو بيدار شوم

    كاش منت بگذاري به سرم مهدي جان

    تا كه همسفره تو لحظه افطار شوم

    رمضان الكريم مبارك

    التماس دعا

    سلام و خسته نباشيد.

    با تشكر از حضورتان و خبر رساني شما،تا كنون سه بار خواسته ام نظر بگذارم ولي روشنگران شهرمان برق را قطع نمودند.خبر ناگواري را كه اعلام فرموديد مرا بسيار به فكر فرو برد.متاسفانه خودم چيزي در موردش نشنيده بودم.با يكي از دوستان در ميان گذاشتم،ظاهرا خانم ايشان مختصرا چيزي از تلويزيون شنيده بود.باز هم سعي مي كنم خبري بدست بياورم.

    از لطف شما ممنونم.انشاءالله در كار فرهنگي و ديگر امور موفق باشيد.

    يا رب
    سلام
    قبل از هر چيز چرا اينجا سياه شده؟ الآن كه محرم نيست! خب البته هر كسي صليقه ايي داره.
    هميشه قضاوت در مورد ديگران خيلي آسونه، اينكه وقتي كسي در مورد مشكلاتش باهامون حرف ميزنه بگيم خب چرا اين كار را نكردي يا چرا پيش فلان كس نرفتي يا... غافل از اينكه اين بنده خدا همه اين راهها را رفته و همه اين كارها را انجام داده منتها اونهايي كه بايد دستش را مي گرفتند يا لااقل كاري به كارش نمي داشتند تا اون بنده خدا بار سنگين زندگيش را به دوش بكشه مدام سنگ بزرگتري انداختند جلوي پاش و هر بار به انتظار نشستند كه اين بار عرصه را خالي كنه. البته به نظر من مهمترين اصلي كه اين گونه مواقع ميتونه به كمك انسان بياد نيروي ايمانه ؛ ايماني كه در سختي ها براي انسان مثل يك چراغ راه را روشن كنه.توي فيلم پهلوانان نميميرند يكي از شخصيتهاي فيلم كه نابينا هم بود و سختي هاي زيادي كشيده بود جمله بامحتوايي گفت كه من هميشه ازش استفاده ميكنم ، اون گفت (خدا به هر كسي به اندازه توانش سختي ميده) و من اين جمله را باور دارم. كسي كه موقع مشكلات نااميد ميشه و سراغ خودكشي ميره مطمئنا توانايي هاي خودش را باور نداره.
    اميدوارم من هم موقعي كه امتحان ميشم يادم باشه خدا من را به اندازه توانم امتحان ميكنه.
    پاسخ

    سلام عليکم!احسنت! اين جمله رو در اصل خدا گفته توي قرآن. که لايکلف الله نفسا الا وسعها. و اين آيه تا حالا بارها دهن من رو بسته!!! که يا هرچي به سرم مياد مطمئنا در حد توانايي هاي من هستش يا اينکه خدا نعوذ به خودش، يه جايي يه حرفي زده...ما در خدمتيم.
    بشکاف تيز عزيز، بدون چرائي کمترين چگونگي هم قابل تحمل نيست چه رسد به اونجا. اميد که نباشد حتي آرزو را هم نمي توان، شقايق باشد يانه.
    اين اديتور مزخرف تحمل زندگي را سختتر هم کرد.شکافي که زده اي خراش است.تو هم آسانترين راه را در تحليل و نقد رفتي و سوژه را متهم کردي. فهميدن مردم هنر است و آدم فقط خودش را مي فهمد. پس بايد با سوژه طي طريق کني. اگر امر دائر بين رنج و آرامش ابدي بود انتخاب آرامش آيا آسان گيري است. قطعاً زنده ماندن خودآزاري است. طبيعت مي زايد و انسان ها مي رنجند و مي ميرند . اگر تو بودي قصه را چگونه مي بستي ؟ اين قصه اصلا تعليقي دارد . تا اشکال برنامه را نفهمي نمي تواني حلش کني . اگر آن زن نوعي هم مثل امثال تو دنيا را مي فهميد قطعا انتخاب ديگري داشت
    پاسخ

    سلام عليکم، دوست هميشگي و مدير سابق... من با اين نوشته به تکنيک خوبي رسيدم، يکي اينکه اگر بد بنويسم، حتما جواب خواهم گرفت... جدا از شوخي، طريقت بشکاف اين است که حتي خراش هم نزند. فقط بافته ها را از هم مي درد. من توانايي نقد هنري ندارم، در حال حاضر و فقط از نظر شخصيتي، اين زن و اطرافيانش را نقد کرده ام. مثل وقتي که اين داستان را در يک روزنامه خوانده باشم. قصد توجيه ندارم و مي دانسته ام که بعد از نوشتنش، بايد منتظر اين نوع نظرات باشم. الحمد لله که يکبار ديگر هم پيش بيني هايم درست شد، با اين يکي ميشود دوتا. اما بعد؛ اين قصه نبود. حتي اگر هم تخيل نويسنده بوده باشد، من آنرا قبول ندارم. اين واقعيت بود و رخدادش هم برايم عجيب نبود. ولي بين خودمان باشد، آنچه برايم سنگين است، ماجراي مادر دکتر حسابي و آن فداکاريها و مديريت عجيبش در آن شرايط سخت و طافت فرسا بود که فراتر از تخيل است. اگر قرار باشد روزي از مادران ايراني تجليل به عمل آيد، ترجيح مي دهم ايشان را سمبل مادران زميني ايراني و زميني معرفي کنند. اما اين زن، دنيا و رفتار زميني را برايم جور ديگري نشان داد. متشکرم از اينکه حساسيت شما را برانگيختم. من اين زن را نقد نکردم. کساني که بايد به او مي آموختند را نقد کردم و جامعه را و بقيه را. فکر نکنم در آن دنيا خدا هم با او کار خاصي بکند زيرا در حد دانش و آگاهي اش رفتار کرده است. نقد من درباره انسان است که چرا بايد در بهشت زندگي کند و به فکر خودکشي بيفتد. حقيقتا بهشت، دربرابر کساني که در کويرهاي خشکيده زندگي مي کنند. اما انگار، آدميزاد، هميشه مي تواند براي فرار کردن از تکليف و مسئوليت بهانه بياورد. بازهم متشکرم از اينکه مرا قابل دانستيد.
    سلام دستتون درد نكنه با اين مطالب هميشه خواندني . نظرات دوستان را هم خواندم . نكته جالب اين بود كه هر دو دوستمون بر قاعده زرين واين كه ما بايد خودمون را به جاي اون افراد بگذاريم تاكيد بجايي كرده بودن . به نظر من اگر ما اندكي خوب تفكر كنيم و تا حدودي آگاه باشيم و بتوانيم شرايط خودمان را تحليل كنيم كمتر تصميم نادرست خواهيم گرفت . اين خانمي هم كه خودكشي ميكند در حقيقت قرباني جهل خود شده و اگر اندك آگاهي اي داشت مي توانست در اين شرايط راه بهتري انتخاب كند . اما مساله اين است كه گاهي چنان شرايط بر ما سخت ميگيرد كه آگاهي ها وشعور انسان ناكارامد مي شود . شرايطي مشابه جنون و بيهوشي دراين شرايط ديگر هيچ آگاهي و شعوري نمي تواند نجات بخش ما باشد . شايد كارگردان اين فيلم ميخواسته با تصوير كشيدن اين ماجرا شرايط نامساعد اجتماعي كه باعث فشار بيش از حد بر انسان واز كار افتادن تمام آگاهي ها احساسات وغرايز(حتي غريزه مادري ) مي شود را نشان دهد . به هر روي من فكر ميكنم خيلي سخت است كه بگوييم در اين شرايط فرد چه بايد بكند . شرايطي كه هر گونه آگاهي و درك تقريبا غير ممكن است . هر چند پشتوانه ايمان وتوكل كه شما هم به آن اشاره داشته ايد هميشه مي تواند به آدمي بسيار كمك كند اما مي توان شرايطي را تصور كرد كه به حدي سخت باشد كه حتي آدمي نتواند از اين ابزارها نيز مدد گيرد .
    پاسخ

    عليکم السلام... بازهم متشکرم از تشريف فرماييتون. من هم با شما موافقم که رفتار اين زن، نشونه جهلش بود. در اون لحظاتي که خودش و کودکانش رو به چاه مي انداخت مدام مي گفت: خدايا منو ببخش، خدايا منو ببخش... اين نشون ميده که ميدونسته کار بدي داره ميکنه. متاسفانه من هم دچار اين وضعيت ميشم. وقتي که گناهي مرتکب مي شم و در حال اون گناه، مدام ميگم، خدايا منو ببخش. پس با اين زن فرقي ندارم. به قول يک نوشته که در يک مجله خونده بودم، ما هم فرقي با اون کسي که فرزندش رو قرباني ميکنه نداريم. اون هم ثمره زندگيش رو مي کشه و ما هم تنها سرمايه مون که زمان هستش رو به سادگي مي کشيم. و بعد هم طلب بخشش مي کنيم. بگذريم که خدا مي بخشه ولي مطمئنا جايگاهي که خواهيم داشت در برابر بخشيده شدگان، مثل جايگاه کسي نيست که تمام عمرش گناهي نکرده باشه يا گناهانش بدون بخشش هم خيلي کمتر از نيکيهاش باشه. من هم مثل اون زن در داستان دکتر قريب، بارها و بارها تنها داراييهام رو کشتم و در همون حال تقاضاي بخشش کردم. خدايا منو ببخش. خيلي اشتباه کردم. شايد دليل اينکه خيلي با اين داستان درگير شدم اين بود، که فرق زيادي بين من و اون زن وجود نداشت. اللهم العفو.

    سلام.

    سريال را خوب تحليل كردين.منم حق را به شما مي دم اما به شرط اينكه بعضي وقتا خودمونا جاي طرف مقابل هم بگذاريم.

    مطمئن باشين تا همه ي درا را بسته نبيني به فكر خودكشي نمي افتي.

    منم ديشب سريال را ديدم.خيلي متاثر شدم .از نظر من هم مي شد خيلي كارها كرد اما اينا در مقام نظره نه عمل.

    فقط خدا مي دونه اگه ما در اون شرايط قرار بگيريم چه مي كنيم؟

    شايد خودكشي نكنيم اما آيا با شكر گذاري به درگاه حق زنده ايم؟يا همه ي عمر را به ستيز با خدا بر مي خيزيم؟

    به اميد روزي كه همه ي ما از امتحانهاي خدا سر بلند بيرون بياييم.يا علي

    پاسخ

    سلام و تشکر! راستش من همه داستان رو نديدم و اينو هم گفتم که نميخوام سريال رو نقد کنم. از يه نظر کار خيلي خوبي کرده بود که اين داستان رو مطرح کرده بود. يه تلنگري به من بود و شايد به بقيه. همه اطرافيان اون زن ميتونستن بهش کمک کنن بدون اينکه اتفاق خاصي بيفته و به سختي بيفتن اما اينکارو نکردن. و همه هم ميتونستن جلوي آخرين خودکشي رو بگيرن چون سابقه شو داشتن اما نکردن! راستش کسي که همه چيز رو از خدا ببينه، در بسته اي براش وجود نداره. هر در بسته اي براش يک فرصت براي يافتن راه هستش. يعني خدا بهش لطف کرده و يه مانع جلوش گذاشته تا ازش رد بشه و پيشرفت کنه. مديرهاي واقعي از مشکلات استفبال مي کنند چون ميدونن که هر مشکل، يک پله به سمت تکامله. اما آدمهاي آسان گرا، از مشکلات تنفر دارن چون جلوي زندگي آسون رو مي گيره. انشالله که در همه امتحانها، خدا رو فراموش نکنيم و چشمهامون رو بهتر باز کنيم مطمئن باشيم که يه جايي يه کليد زير يه فرش گذاشته شده که قفل رو باز مي کنه فقط کافيه خم بشيم و ورش داريم.